رسته‌ها
شرلوک هلمس ایران: داروغه اصفهان
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 26 رای
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 26 رای
✔رمان شرلوک هلمس ایران (داروغه اصفهان) نوشته میرزا کاظم خان مستعان¬السلطان (هوشی دریان ) را اولین رمان جنایی تالیفی در زبان فارسی برمی شمرند. با این حال درباره میرزا کاظم خان مستعان¬السلطان (هوشی دریان) که تنها همین یک اثر به قلم او در دست است، اطلاعات زندگینامه ای موجود نیست و اطلاعات ما درباره «صادق ممقلی» یعنی مخلوق این نویسنده و اولین کارآگاه مدرن ادبیات فارسی بیش تر از خود نویسنده است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
108
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
NASERISHAHROKH
NASERISHAHROKH
1398/10/23

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی شرلوک هلمس ایران: داروغه اصفهان

تعداد دیدگاه‌ها:
6
فولاد که در خانه صادق خان بوده وی گفته هر وقت خواست برود به اردو امده راز فاش شده دختر جوان خود را به شکل مردان در اورده چون دو نوکرش توسط فراشباشی حاکم دستگیر شده برای انتقام این کارها کرده صادق خان به شهر امده ان دو نفر ازاد و همه اموال پیدا و افراد ربوده شده ازاد شدند.
ظل السلطان حاکم اصفهان شده علی خرداد خود را به شکل اخوند دراورده در اصفهان ممقلی خان به نهار دعوت کرده و گفت دست بردیده و شلاق خورده رازش برملا و تعهد که دزدی نکند و اسرار به صادق خان اطلاع دهد حاکم از او خوشش امده دو هفته مهلت که ساعت جیبی وی بدزدد
شبی وی در حیاط با دو کنیز نشسته خواب رفته ساعت ربوده علی خرداد امده گفت در پشت عمارت کاروانسرا کاج بزرگی کنار دیوار از ان بالا امده داخل شده ظل السلطان داد دو پای او بریده در روغن گذاشته بعد ازاد کرده تا اخر عمر علی خرداد گدایی و فلاکت و صادق خان ممقلی مخفیانه به او کمک می کرد
از ممقلی خان درباره یک سرقت دیگر پرسیده چند دزدی شده اثری بدست نیامده تا سفیر جدید تاجر انگلیسی امده به شهر صندوق جواهر را زده فهمید که دزد باید داخل خانه همدست داشته روی دیوار زیرزمین دست یک مرد و زن بوده اثرنمونه برداشته چند پوست تخمه دیده می رود در کوچه ای پیرزنی گفت دزدها را شناخته مخفی گاه شان می داند او را به خانه ای برده در مسیر در چاهی افتاده به زندان پنجره ای به اتاق مجاور زنی مردی را فریاد زده که بیاید راز او بر ملا نکرده نرده ها را بریده زن را برداشته به خانه برده زن سفیر که عاشق جوانی شده او در میدان خود را تسلیم صادق خان نموده به شرط عدم دزدی و پس دادن اموال رازش مخفی می ماند.
صادق خان را بیهوش در گوشه ای رها روز بعد همان محل محمود نوکر ممقلی خان بساط فروش حلوا که دزد دوست دارد برپا او را ربوده صادق خان تمارض کرده گویند شایع که مرض رو به موت گرفته درب یک امامزاده یک کور بساط قاچ و رمل اسطرلاب انداخته اینده همکار فولاد را گفته از رقیبش فولاد و مرگ و صدمه به ارباب ترسانده فولاد امده فال او گرفته رفته برای خنثی شدن نقشه رقیب از جوان می خواهد او را به نزدیکی خانه فولاد برده سحرش باطل کند مقداری گز اصفهان به جوان داده به خورد فولاد دهد فولاد و همراهان گز خورده بیهوش با دوستان دستگیر ممقلی خان که تغییر قیافه داده شده صادق خان در کوچه با به که گدایی به او داده بیهوش دزدیده شده به نزد سرتیپ و بقیه که دزدیده شدند خارج شهر در چادری برده شده
استان صادق ممقلی یا داروغه‌ی اصفهان را می‌توان گفت که یکی از طلیعه‌های داستان‌نویسی به مفهوم مدرن به صورت تجربه‌ای در نگارش داستان کارآگاهی (پلیسی) است. این داستان نخستین بار در سال ۱۳۰۴ (سال آغاز پادشاهی رضاشاه پهلوی) در تهران به چاپ رسیده و به تازگی به کوشش مهدی گنجوی و مهرناز منصوری ویراسته و بازنشر شده است. کوشش ویراستاران در انتشار دوباره و ویراست این اثرِ فراموش‌شده ستودنی است. این داستان از آن رو جالب است و خواندنی که سوای ماجراهای تو در تو و پر کشش آن که در فضایی از ایران در سال‌های نخست قرن بیستم می‌گذرد، در خلال خواندن آن می‌توان دید که نویسنده چگونه گونه‌ی ادبی نوینی را با محتوایی ایرانی سازگار کرده است.
متن از نخستین داستان کارآگاهی در ادبیات فارسی، رضا فرخ‌فال
https://www.aasoo.org/fa/books/2518?fbclid=IwAR3xaL8S76ENI_8xpTBQ7CpuOF0TIh4dmphUDqRAB9XinB9BQIXrTeQjxGE
صادق خان ممقلی در ساحل زاینده رود با افراد نشسته جوانی چابک نوجوان بر کرجی سوار به او می نگرد و ممقلی می فهمد که جوان باید در قضیه باشد به طرف پل دویده با نیروها ولی دیر رسیده و جوان رفته است.نامه ای دریافت که اگر واقعیت را می خواهد فردا به قلعه اتابک تنها امده ممقلی خان تعدادی افراد با تغییر لباس فرستاده مستقر شده خود رفته جلو رفته ناگهان از کنج یک طاق دریچه ای در کف زمین باز شده اشاره می کند داخل گردد او رفته کلاه بر سرش کشیده بعد عبور طولانی خود را مقابل یک فرد سیاه که معاون رئیس گروه است و فولاد نام دارد رسیده به او قول می دهد سالم برگردد شمعی روشن بوده که با علامت گذاری ساعت میزان سوختن مشخص می خواهد صادق خان حکایت رحیم دزد را تعریف کند و صادق خان بلوچ
ممقلی می گوید تو از کجا می دانی پس حکایت می کند مقادیری مال به سرقت رفته هیچ اثری نمانده به رحیم رسیده شب کشیک او داده رفت بیرون درب را قفل کرده نتواند برگردد بعد که می ایند او در اتاق بود ولی جلو پیرهنش سفید گچی از دیوار بالا رفتن بود یادش رفته پاک کند ممقلی چیزی نگفته شب بعد در صندوق جواهری که رحیم می خواست بدزدد مخفی به مخفیگاه اجناس دزدی رفته و انها را کشف می کند حکایت بلوچ را هم تعریف نموده و حکایت سه دزد که ظاهرا تاجر شده و در مجاورت دکان بازرگانی 4 کیسه طلا سرقت کرده انها را به خانه اورده شام قسم داده همکاری کنند بعد ممقلی خان برکنار داروغه عوض سه نفر را برده روی بدن تیغ زده در حوضچه اب نمک انداخته به زیر اب فشار داده یکی مرده دومی می رود روی اب حرف بزند سومی او را پایین کشیده خفه او را بیهوَش به بیمارستان برده علاج نامه ای گرفته که دو نفر دیگر وبا گرفته مرده اند سومی ازاد دو سه ماه در دکان اماده جابجایی اسبی خریده می رود بیرون شهر طلاها را بگیرد صادق خان رسیده مال را گرفته به صاحبش بر می گرداند
کتاب را مطالعه نمودم.البته روش کار داروغه که از وی به عنوان کاراگاه یاد می شود مبتنی بر روش های سنتی دستگیری دزدان در ایران و استفاده از خبرچینان کنترل با رمالان و درویشان و شناسایی کل دزدان و شدت عمل و برخی موارد این کتاب برخورد جوانمردانه و نمک گیر کردن دزدان و گذشت و حفظ ابرو به شرط توبه و عدم دزدی است.
ممقلی خان داروغه خبر چند سرقت در اصفهان را شنیده مال چند تاجر برده ضمانت می دهد اموال برنگردد بنا به سنت خودش خسارت از مال خودش بدهد.دزدی ها زیاد و خسارت نگران کننده و هیچ رد پایی از دزدان بدست نیامده چند نفر از گزمه ها را بیهوش برده یکی خود به چاه اب انداخته می گوید صدای زنی امده فریاد کمک خواسته رئیس با چند نفر به کوچه رفته برای کمک بر نگشته دو دسته دیگر از چند کوچه رفته ناگهان بر سر انها ریخته بیهوش کلاه بزرگی بر سر انها کشیده روی اسب برده
صادق خان ممقلی یکی از معتمدان را به محل کار خواسته مشورت در برگشت او دیده یک نفر را کلاه بر سر کشیده روی اسب دزدیده اند فریاد کمک زده بر سر او کوبیده بیهوش بعد رفته به ممقلی خبر به طرف دروازه رفته نگهبان را دست پا بسته یافته حاکم می گوید فراشباشی وی ناپدید می فهمند انکه دزدیده شده فراشباشی ست
قدیمی بودن حروفنگاری و چاپ، و نیز انشای زمان قاجار اگر چه در موارد معدودی فاصلۀ خود را با کتابهای امروز نشان می دهد؛ ولی جذابیت و شیرینی و روانی قلم نگارنده، افکار مردمی و در عین حال با صلابت وی، و همینطور کیفیت بسیار خوب اسکن پیوندی بین خواننده و کتاب برقرار می کند؛ که ناتمام رها کردن داستان را تقریباً غیر ممکن می سازد. از طرف تمام اعضای سایت از اسکن کنندۀ گرامی تشکر می کنم؛ که با کار ارزشمند خود چنین اثر زیبایی را اول از خطر نابودی و فراموشی حفظ کردند - که خدا حفظشان کند- و دوم در دسترس دیگران قرار دادند.
شرلوک هلمس ایران: داروغه اصفهان
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک